در آستانه ظهور، خطوط به هم نزدیک میشوند.
حضرت بقیه الله وقتی ظهور می فرماید ، دوستان اوبسیار و دشمنان او اندک هستند. ممکن است شما از این روایت تعجب کنید، چرا که برخی تعابیر میگویند نصف بیشتر دنیا منکر خدا هستند، چطور میشود منتظر امام زمان (عج) بود و یا وقتی حضرت ظهور کند علاقمند به آن حضرت بشوند؟ آنها که معتقد به خدا هستند، نصف کمتر و البته، بیشترشان مسیحی و منکر اسلام هستند، این افراد با آن حضرت چه مناسبتی دارند؟ آنها که منکر خدا هستند یک طرف، اما آنها که معتقد به خدا هستند یا دینهای دیگر دارند ومنکر اسلام هستند، چگونه به حضرت ایمان میآورند و با حضرت سنخیت پیدا میکنند.
در هفته گذشته عرض کردم تا روح انسان سنخیت پیدا نکند انسان با او رفیق نمیشود. رفقای خارجی انسان، متناسب با رفقای داخلی او یعنی آرزوها، اخلاق و رفتار او هستند. در بین مسلمانان هم عده قلیلی معتقد به آن حضرت هستن،د عده کثیری بی توجه هستند، پس چگونه ممکن است وقتی حضرت ظهور میکند این همه محب و علاقهمند داشته باشد که اکثر انسانها دوست و یک اقلیتی مخالف ایشان باشد. ممکن است کسی بگوید در بین دوستان آن حضرت هم وقتی مطالعه میکنیم یگانگی و وحدت نباشد. بین آنها هم تفاوت فکری وجود دارد، مثلا در زمان ما بعضی برای احکام دل میسوزانند که مبادا فلان حکم کم و زیاد شود و انقلاب از مسیر خودش خارج شود، اما عده دیگری برای محرومین دل میسوزانند که مبادا در انقلابی که از محرومین جوشیده، برای آنان کم کار شود، دلسرد شوند و انقلاب نیروی محرکه خودش را ازدست بدهد و منحرفین بخشی از این نیروی فعال رابه سمت خودشان بکشند.
ممکن است کسی با توجه به این مطالب آینده را برای ظهور تاریک ببیند، اما چنین نیست. این شبهه جواب دارد. انسانهایی که برای محرومین دل میسوزانند و انسانها ی که دلشان برای احکام میسوزد، گاهی دو جناح میشوند و برایشان خط یک و دو و سه تعبیر میکنند، این مطلب به خاطر این است که این دو در شناختشان ناقص، اما در نیاتشان خالص هستند. بعضی میگویند فلانی در خط فلان جمعیت است، فلانی در خط فلان آقا است، فلانی در خط فلان دسته است؛
امام میفرماید من میگویم؛ امروز در مملکت ما یک خط بیشتر نیست و آن خط اسلام است.
تحلیل این سخن امام این است که مستضعف گرا فکر میکند آنهایی که میگویند حکمی از احکام اسلام خدشه دار شود، غیر او فکر میکنند اشتباه میکند و اگر کسی که از مستضعفین دفاع میکند، فکر میکند چیزی غیر از اسلام و احکام اسلام میخواهد اشتباه میکند. برای مستضعفین دل میسوزاند، دقیقا دلش برای اسلام میسوزد؛ چرا؟ چون هیچ چیز نیست که به نفع مستضعف باشد، مگر اینکه در اسلام است و هیچ چیز نیست که در اسلام باشد، مگر اینکه به نفع مستضعف است. هر دو یک چیز میخواهند؛ منتها، دو لفظ میگویند. مثل آدمهایی که بر سر نهار ظهر اختلاف نظر پیدا کرده بودند. یکی ترک بود، یکی عرب و دیگری فارس بود. یکی نوشت ازوم، یکی نوشت عنب و دیگری نوشت انگور میخواهم. آنکه نمیدانست این سه یک چیز است، حیران شد که به حرف کدامیک عمل کند، آنکه خبر داشت که انگور در سه زبان، سه اسم دارد، انگور را پیش آنها آورد هر سه گفتند این همان بود که من میخواستم.
کسی که قسمتی از یک حقیقت را بداند، یا آن قسمت دیگر را میداند و از این قسمت خبر ندارد، اختلاف ظاهری دارد، اما کسی که هر سه را میداند، به راحتی این اختلاف را حل میکند. امام میگوید یک خط بیشتر نیست؛ یعنی اینکه شما سه چیز نخواستید که سه خط بشوید، یک چیز خواستید و آن اسلام است. تو اسمش را گذاشتی حاکمیت احکام اسلام، او اسمش را گذاشت حمایت از مستضعفین و این دو در حقیقت یک چیز است. وقتی ما به اسلام عمل کرده و یک حکومت اسلامی به عالم نشان بدهیم، هرسه دسته میگویند این همان بود که ما میخواستیم. پس آینده این خطوط به سمت نزدیک شدن است. امام در مقطع این خطوط است، همه آنها را میشناسد و به عنوان سنگر موازنه حفظ میکند. ممکن است آنها یکدیگر را نخواهند، اما امام هر دو را میخواهد و به عنوان بالهای انقلاب، هر کدام را به وسیله دیگری مهار، تعدیل و حفظ کرده و از افراط و تفریط هر یک به وسیله دیگری جلوگیری میکند، و بین آنها اصطکاک مناسب و مساعد به وجود میآورد.
به همین دلیل است که امام فرموده با هم مخاصمه نکنید ، بلکه (( مشاجره علمی )) کنید . مخاصمه یعنی به یکدیگر انگ چسباندن. مثلا کسی که طرفدار مستضعفین است به اصالتگرا بگوید تو از سرمایه دار حمایت میکنی و آنکه بر روی احکام اسلام دقیق فکر میکند به مستضعفگرا بگوید تو تحت تاثیر چپیها واقع شدهای. این غلط است. این مخاصمه است، اما اینکه بخواهند اسلام را بشناسند و راه پیاده کردنش را بدانند، اصطکاک مناسب است. فرق بین ((مخاصمه)) و((مذاکره)) همین است. قصاب کارد را روی هم میکشد هر دو تیز میشوند اما بچه نادان تیغه دو کارد را روی هم میزند و هر دو را کند میکند. اصطکاک مساعد مانند کار قصاب است، اما مخاصمه مانند کار آن بچه نادان.
امام می گوید مخاصمه، نه مذاکره بلی؛ تا هر دو را رشد بدهد. پس در میان پیروان آن حضرت به سمت نزدیک شدن به امام و نزدیک شدن به وحدت میرویم. هیچ جای نگرانی نیست. آینده از این نظر روشن است و خواهید دید یک روز کسانی که همدیگر را قبول نداشتند، چگونه یکدیگر را در آغوش خواهند گرفت.
اما مبحث بعد منکرین اسلام هستند. منکرین خدا منکر چه چیز هستند؟ منکر خدای مسیحیت هستند یا منکر خدای یهودیت، خدایی که نمایندهاش پاپ باشد، پاپی که وقتی چند سال محرومین گرفتار شکنجه بشوند احوالی از آنها نمیپرسد، اما همینکه برای جاسوسان آمریکا گرفتاری پیش آمد فورا نماینده فرساده و تحقیق کرد. این است عملکرد مسیحیتی که ادعای خدا میکند، اما ظلم میکند و منکر خدا در عالم درست میکند؛ کلیسایی که از ظالم دفاع کرده و علیه مظلوم توطئه میکند، جریان منهای خدا و منکر خدا بوجود میآورد. کسانی که کمونیست شدند روز اول به اسم عدالت و برای سلب امتیازات طبقاتی از اینها وارد میدان شدند، اما بعد تبدیل شدند به حکومتهای دیکتاتوری.
مردم عالم، خواهان سلب امتیازات طبقاتی هستند؛ کمونیزم را به خورد آنها میدهند. احترام به انبیاء را میخواهند؛ مسیحیت این چنینی را به خوردشان میدهند. پس در میان مردم عالم آنکه منکر خدا است و کمونیست است، آنکه منکر اسلام است و مسیحی است، آنکه منکر اسلام است و بودایی است، در عقل خویش و در فطرت و خِرَد خویش نور را جستجو میکند. یکی در جستجوی آزادی است و دیگری در جستجوی عدالت. یکی سلب امتیازات را جستجو میکند و دیگری علیه ظالم و یا علیه سلب آزادی قیام میکند .
این موارد ، همه فرمانهای عقل و فرمانها حجت درونی هستند. وقتی امام زمان (عج) میآید، آزادی میآورد، سلب امتیازات و جلوگیری از بهره کشی انسان از انسان را میآورد و از تحذیر به اسم دین و مرید بازی جلوگیری میکند. حضرت دکانهای اینچنینی را به هم میپیچد. کسی که امروز اسمش کمونیست و زیر فشار است، روز اول برای سلب امتیازات و سلب استثمار قیام کرده و به این بیراهه کشیده شده است. مردم عالم حسابشان از حکومتهای عالم جداست. تمام کسانی که آزادی خواه واقعی و انساندوست واقعیاند، طرفدار حقوق اساسی انسانها هستند؛ قیامها و حرکتهایی کردند و به انحراف کشیده شده، منتظر کسی هستند که صدای انسانیت از او بشنوند، پس زمینه آینده برای امام زمان (عج) بسیار زمینه مساعدی است، آن زمان، مستضعف گرا و اصالت گرا هر دو میفهمند اسلام همان است که میخواستند. کسی هم که آزادی را میخواست و کسی سلب استثمار را و رفع تبعیض را میخواست، آنها هم در مییابند همین را می خواستهاند.